آذر 98 و غم فراق
نوشتن این پست اینقد برام سنگینه که با وجود مدت زمان زیادی که ازش گذشته ولی قدرت نوشتن کلمه ای رو ندارم و فقط دوست دارم گریه کنم در اوج ناباوری هر روز پدر ضعیف تر میشد و متاسفانه شکم ورم شدیدی کرده بود با مراجعه به بیمارستان و چند تا متخصص و جراحی کردن و آب شکم رو کشیدین ولی حال و روزگار بدی داشت اما دکتر قطع امید کرد و گفت پدرتون فقط سه ماه دیگه زنده هست وااای از خبر بد فقط سه ماه برای دیدن پدرم فرصت داشتم در حالیکه نمیخواستم خودش بدونه و ناراحتیمون رو بفهمه گفتن اینکه چه حالی داشتیم قابل توصیف نیست مادرم هم چشماش بسیار ناراحت شده بود و طی عمل اورژانسی باید سریعا عمل میشد خودمم وسط این اوضاع اونم اواخر ...